اعتماد

همه نمی توانند قهرمان باشند ، 

چرا که یکی هم باید روی جدول های کنار خیابان بنشیند 

تا هنگامی که قهرمانان رژه میروند ،  کف بزند 

" ویل راجرز " 

روزهای رفتن به مدرسه

30 ثانیه پای صحبت برایان دایسون...

30 ثانیه پای صحبت برایان دایسون...

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد .......

تریبون آزاد

سلام
بچه ها بیاین این دفعه سوتی هامونو تعریف کنیم و این آخر تابستونی یه خورده بخندیم.

بزرگترین و قشنگ ترین سوتی ای که دادین چی بود؟

امان ازبیکاری

جواني از بيكاري رفت باغ وحش پرسيد

استخدام داريد؟

يارو گفت مدرك چي داري گفت ديپلم

ياروگفت يه كاري برات دارم

حقوقشم خوبه پسره قبول كرد
...

يارو گفت :

ما اينجا ميمون نداريم ميتوني بري تو پوست ميمون

تو قفس تا ميمون برامون بياد,
 
 
چند روزي گذشت يه روز جمعه كه شلوغ شده بود .

پسره توي قفس پشتك وارو ميزد

از ميله ها بالا پائين ميرفت .

جو گير شد زيادي رفت بالا از اون طرف افتاد

تو قفس شيره داد زد كمكکککککککک

شيره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهانش گفت

آبرو ريزي نكن من ليسانس دارم. .