بال هایت را کجا گذاشتی؟

                                         

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :" اما من درخت نیستم تو نمی توانی  روی شانه ی من آشیانه بسازی."پرنده گفت :"من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم."انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.پرنده گفت : " راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟" انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید.پرنده گفت :"نمی دانی ،توی آسمان چقدر جای تو خالیست." انسان دیگر نخندید.انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور،یک اوج دوست داشتنی.پرنده گفت :"غیر از تو، پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ،اما اگر تمرین نکند فراموش می شود."پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ،آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :"یادت می آید ،تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی. راستی ،عزیزم ،بال هایت را کجا گذاشتی؟"انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آن وقت رو به خدا کرد و گریست.

قـــــــهـــــوه تــــلـخ و زنـــــدگـــی !! …

چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی هر یک شغل های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت ها با هم به دانشگاه سابق شان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.
آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود. استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند.
روی میز لیوان های متفاوتی قرار داشت; شیشه ای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوان های دیگر. وقتی همه دانشجوها قهوه هایشان را ریخته بودند و هر یک لیوانی در دست داشت، استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت:
بچه ها، ببینید; همه شما لیوان های ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوان های زمخت و ارزانقیمت روی میز مانده اند.
دانشجوها که از حرف های استاد شگفت زده شده بودند، ساکت بودند و استاد حرف هایش را به این ترتیب ادامه داد: «در حقیقت، چیزی که شما واقعا می خواستید قهوه بود و نه لیوان. اما لیوان های زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاه تان به لیوان های دیگران هم بود. زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است. این ظرف ها زندگی را تزیین می کنند اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد.
البته لیوان های متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تاثیر خواهند گذاشت، اما اگر بیشتر توجه تان به لیوان باشد و چیزهای با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد. پس، از حالا به بعد تلاش کنید نگاه تان را از لیوان بردارید و در حالیکه چشم هایتان را بسته اید، از نوشیدن قهوه لذت ببرید.»

مي خواي خودتو بشناسي؟؟؟

اين عين حقيقته بين خودت و خودت بمونه!!! يه لباس سفيد بپوش چشاتو آروم ببند تو يه جاي ساكت اول حس كن تو يه بيابون تنهاي تنهايي.آروم داره بارون ميباره،هيچ صدايي نمياد،تو تنهايي! در حالي كه چشات بسته ست احساس كن چشاتو باز كردي يه صفحه ي سفيد مطلق جلو چشاته بهش خيره شو! از دور يه نقطه مي بيني بهش نزديك تر شو اين نقطه چه رنگيه؟ اين نقطه خودتي نزديكتر شي چهرتو ميبيني.اگه خودت نبودي كسيه كه دوست داري اون باشه تا تنها نباشي! گفتي چه رنگيه؟؟؟
ادامه نوشته

شروع مجدد صندلی داغ

سلام.با شروع ترم جدید تصمیم گرفتیم بخش صندلی داغ وبلاگ رو دوباره راه اندازی کنیم.در صورت موافقت میهمان پیشنهادیتون رو اعلام کنید.

 

چند خبر داغ علمی

زردچوبه از چسبندگی پلاكت‌ها جلوگیری می‌كند 

خاصیت صفراآوری از مهمترین خواص زردچوبه است. از دیگر خواص زردچوبه می‌توان به ضدالتهاب، ضد سم و مقوی معده، ضد سرطان، ضد نفخ، ضد سموم كبدی و ضد باكتری اشاره كرد و مصرف آن مشكلات صفرا را از بین می‌برد.

استاد دانشكده داروسازی دانشگاه علوم پزشكی تهران افزود: مصرف زردچوبه از بیماری قلبی و عروقی پیشگیری می‌كند به دلیل اینكه زردچوبه از چسبندگی پلاكت‌ها جلوگیری می‌كند و مصرف آن موجب كاهش كلسترول خون می‌شود.

استفاده از سم مارمولك برای مقابله با فشار خون 

گروهی از متخصصان بین‌المللی اعلام كردند مارمولك‌ها منبع سموم جدیدی هستند كه می‌توان از تركیبات آنها برای مقابله و درمان فشار خون بالا استفاده كرد

 

                              ادامه مطلب یادتون نره

ادامه نوشته

سپندار مذگان روز عشق ایرانیان

                       

                                                                                                                                                      در گاه‌شماری‌های گوناگون ایرانی، علاوه بر این که ماه‌ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست هر ماه «روزاورمزد»، روز دوم هر ماه، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم هر ماه، اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم هر ماه شهریور  یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم هر ماه، "سپندار مذ" بوده‌است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نمادعشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به‌عنوان نماد مهر مادری و باروری می‌پنداشتند.

در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌شده‌است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌شد، جشنی ترتیب می‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه، "مهر" نام داشت و که در ماه مهر "مهرگان" لقب می‌گرفت و می‌بینیم که چگونه هر جشنی با معنی و مفهوم عمیق خود برای مردم شادی می‌آفرید.

روز آبان در ماه آبان جشن «آبانگان» است یعنی جشن ستایش آب و روز آذر در ماه آذر جشن «آذرگان» است یعنی جشن ستایش آتش و همین طور روز پنجم ماه دوازدهم (اسفند)، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت که جشنی با همین عنوان می‌گرفتند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است.

روز پنجم اسفند در همه گاه‌شماری‌های ایرانی به عنوان روز جشن اسپندار مذگان شناخته می‌شود.در این روز مردان به همسران خود هدیه می‌دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت پادشاهی می‌نشاندند و از آنان اطاعت می‌کردند .اما کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!
جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است.