آسمان را بنگرکه هنوزبعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست ؛گرم و آبی پر از مهر به ما لبخند می زند
یا زمینی که دلش از سردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهایمان ریخت تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست.
آری دل به غم دنیا دادن و از یأس سخنها گفتن کار آن هایی نیست که خدا را دارند.
غم و اندوه اگرهم روزی مثل باران بارید یا دل شیشه ایت از لب پنجره ی عشق زمین خورد و شکست با امدت به خدا چتر شادی را باز کن و بگو بادل خود که خدا هست.
او همانیست که در تارترین لحظه ی شب راه نورانی امید را نشانم داد
آری غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی؛ بودن اندوه است
این همه غم و غصه؛ این همه شادی و شور؛ چه بخواهی و چه نه ؛ میوه ی یک باغ اند همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند که:
خدا هست خدا هست